امالي طوسي به نقل از صفوان جمال: معلي بي خنيس مي خواست به سفري برود. براي خداحافظي نزد امام صادق (ع) آمد. حضرت هنگام خداحافظي به او فرمود: اي معلي! به خدا عزت جو، تا خداوند به تو عزت بخشد.».
گفت: «اي پسر رسول خدا! چگونه؟»
فرمود: «اي معلي! از خداوند متعال بترس، تا همه چيز از تو بترسد. اي معلي! با صله دادن به برادرانت، با آنان دوستي بورز؛ زيرا خداوند، بخشش را {وسيله} دوستي، و نبخشيدن و منع را {مايه} دشمني قرار داده است. به خداوند سوگند، اگر از من بخواهيد و من به شما عطا کنم و مرا دوست بداريد، برايم بهتر است از اين که از من چيزي نخواهيد و من نيز به شما نبخشم و در نتيجه، مرا دشمن بداريد. خداوند، هر چه بر دست من به شما برساند، {در حقيقت} ستوده همان خداوند است و از سپاسگذاري آنچه خداوند بر دستم به شما رسانده است، دور نمي شويد.»