تابستان 1385 - خزائن رحمت پروردگار | ||||||||||||||||
v امروز : 7 میهمان v کل میهمانان : 193210 میهمان
|
به نام حضرت دوست
انا اعطیناک الکوثر * فصل لربک وانحر * ان شانئک هوالابتر. « ما به تو کوثر بخشیدیم. خیر کثیرى که خلقت را به تحیر واداشت. پس پروردگارت را نماز گزار و قربانى کن که بى گمان دشمن تو بى سرانجام و ابتر است.» پیامبر به رغم طعنه هاى دشمن بى نسل نماند بلکه سلاله او نسل به نسل از فاطمه به یادگار ماند و ماندگار شد. فاطمه دایره المعارف عشق و صبر است که دست خصم را با صبر سخت بر زمین زد و عظمت صبر در خطبه این خطیب باصلابت، فاطمه، پرفروغ است، آنجا که گفت: « و نصبر منکم على مثل حز المدى و خز السنان فى الحشاء. » او اسطوره ایمان و یقین است که امیدها را به سوى خود مى خواند. چون نور چشم محمد(ص) مستجار مذنبین است که به او براى واسطه به درگاه یگانه بلندمرتبه تمسک مى جویند. فاطمه جاودانه تاریخ که پیامبر از او «بوى بهشت استشمام مى کند» اما چه غریبانه زیست. با مردمى همزمان بود که به حیات محدود خویش دلخوش بودند و خشونت دشمن را بر برگزیدگان خدا به راحتى برمى تابیدند. اى مائده آسمانى ما تو را «ام ابیها» مى خوانیم و به خداى تو ایمان داریم. اما نمى دانیم در کوران زندگى تا چه حد به کدورت آغشته ایم و از کاستى هاى کردار خویش غافلیم و نمى دانیم آیا باطن خویش را به بطلان کشیده ایم و تظاهر به تدین مى کنیم. اى تلخى چشیده زمان از جهل انسان، شناخت ما را بر خودمان بخواه، که شناخت خدا در گرو شناخت خود است. الوان دنیا ما را چه آسان فریفته است وقتى که خوب بنگرى همه اش منکدر است و کبود. ملتمسانه مى خواهیم که عیونمان به الوان حقیقى روشن شود و با نظاره رنگین کمان راستى و درستى به ره رهبانیت اندکى قدم بگذاریم.
در پناه حضرت دوست سید محسن
به نام حضرت دوست
فرازی از مناجات الشاکین
ملجأ گریزهای من ! شنوای آوای من ! خدای درد آشنای من ! تنها پناهگاه من !
خدای من ! گریزان به شکایت آمده ام . از تهاجم نفس لئیم بسیار به بدی امرکننده و در خطایا شتابنده و در سرکشی آز ورزنده و به خشم کیفر آمیز تو دست یازنده . خدا! خدا! این نفس ، مرا به لبه پرتگاه می کشاند و هلاکم می کند . این نفس چه بهانه جو وبلند آرزوست . اگرش شری رسد فریاد و ناله و شکایت می کند و اگرش خیری ، ممانعت . این نفس چه بازیگوش و بیهوده جوست . خدایا! از شریان این نفس خون غفلت میجهد و در درختان باغ سموم خطا میوزد . خدایا! این نفس عنان مرا به پرتگاه گناه می کشد و گریز به بوستان توبه ات را زنجیرم بر پای مینهد. خدای من ! گریز نده به شکایت آمده ام . از دشمنی که پرنده روحم را دانه گمراهی می پاشد و دام انحراف می گسترد و از شیطانی که پنجه اغوا بر قلبم می فشرد . خدای من ! کَرت قلبم را هرزه گیاههای وسوسه پر کرده است و دور آن را پرچین هوا گرفته است . خدای من ! بی تو درمانده ام
در پناه حضرت دوست سید محسن
|
شناسنامه v پارسی بلاگv پست الکترونیک v RSS v
| ||||||||||||||
template designed by Rofouzeh |