امروز احمد را به لب رازى مگو بودرازى كه بهر خلق مجد آبرو بود فرمان ابلاغ از خدا گرديد صادراسرار پنهانى باطن گشت ظاهر در وادى خم غدير آن راست قامتبر طبق فرمان خدا كردى اقامت قدرى تحمل كرد آن مير سر افرازتا رفتگان آيند و خيل ماندگان باز شد از جهاز اشتران آماده منبرشد بر فراز آن پيمبر ز امر داور احمد كه بودى ملك هستى پاى بستشفرمان به لب دست على بودى به دستش لعل لبش را همچو گل بگشود احمد رو كرد بر جمعيت و فرمود احمد من بر شما پيغمبر گفتند آرى منصوب حى داورم گفتند آرى از من خطايى سر زده گفتند هرگز ظلم و جفايى سر زده گفتند هرگز گفتا كه از من بر شما حجت تمام است حجت تمام و بر شما از حق پيام است هر كس مرا مولا و آقايش بخواند بايد على را رهبر و مولا بداند جز او كس ملك ولايت را ولى نيست از بعد من مولا كسى غير از على نيست از پيش خود هرگز نكردم انتصابش بر خلق كرده ذات خالق انتخابش هر كس كه در حق على حرمت گذارد او را بدون شك خدايش دوست دارد هر كس كه دشمن با امير المومنين است فردا حسابش با كرام الكاتبين است من شهر علم بر شما او هست بابش اسرار خلقت جوهر است و او كتابش حجاج را چون حكم خالق ضامن آمد از دومى گلبانگ بخ بخ آمد افروز كردى با على آن پست بيعت روزى دگر شد غاصب غصب خلافت هر چند عيد عروه الوثقاى دين است هنگامه شور و نشاط مسلمين است اما چه سازم چون كنم دل بى قرار است از بى قرار ديده من اشكبار است بعد از نبى آن پست مى دانى چه ها كرد در را شكست و غنچه را زا گل جدا كرد آن بى حيا با عده اى پيمان ببستند پهلوى زهرا را به ضرب در شكستند دادند از اين راه حق مرتضى را مزد سفارشهاى ختم الانبياء را ژوليده ام كز داغ زهرا داغدارم هستم گنهكار و على را دوست دارم
الحمد لله الذي جعلنا من المتمسکين بولايته اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب