• وبلاگ : خزائن رحمت پروردگار
  • يادداشت : غدير يك تفكر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 23 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    امروز احمد را به لب رازى مگو بود
    رازى كه بهر خلق مجد آبرو بود

    فرمان ابلاغ از خدا گرديد صادر
    اسرار پنهانى باطن گشت ظاهر

    در وادى خم غدير آن راست قامت
    بر طبق فرمان خدا كردى اقامت

    قدرى تحمل كرد آن مير سر افراز
    تا رفتگان آيند و خيل ماندگان باز

    شد از جهاز اشتران آماده منبر
    شد بر فراز آن پيمبر ز امر داور

    احمد كه بودى ملك هستى پاى بستش
    فرمان به لب دست على بودى به دستش

    لعل لبش را همچو گل بگشود احمد
    رو كرد بر جمعيت و فرمود احمد

    من بر شما پيغمبر گفتند آرى
    منصوب حى داورم گفتند آرى

    از من خطايى سر زده گفتند هرگز
    ظلم و جفايى سر زده گفتند هرگز

    گفتا كه از من بر شما حجت تمام است
    حجت تمام و بر شما از حق پيام است

    هر كس مرا مولا و آقايش بخواند
    بايد على را رهبر و مولا بداند

    جز او كس ملك ولايت را ولى نيست
    از بعد من مولا كسى غير از على نيست

    از پيش خود هرگز نكردم انتصابش
    بر خلق كرده ذات خالق انتخابش

    هر كس كه در حق على حرمت گذارد
    او را بدون شك خدايش دوست دارد

    هر كس كه دشمن با امير المومنين است
    فردا حسابش با كرام الكاتبين است

    من شهر علم بر شما او هست بابش
    اسرار خلقت جوهر است و او كتابش

    حجاج را چون حكم خالق ضامن آمد
    از دومى گلبانگ بخ بخ آمد

    افروز كردى با على آن پست بيعت
    روزى دگر شد غاصب غصب خلافت

    هر چند عيد عروه الوثقاى دين است
    هنگامه شور و نشاط مسلمين است

    اما چه سازم چون كنم دل بى قرار است
    از بى قرار ديده من اشكبار است

    بعد از نبى آن پست مى دانى چه ها كرد
    در را شكست و غنچه را زا گل جدا كرد

    آن بى حيا با عده اى پيمان ببستند
    پهلوى زهرا را به ضرب در شكستند

    دادند از اين راه حق مرتضى را
    مزد سفارشهاى ختم الانبياء را

    ژوليده ام كز داغ زهرا داغدارم
    هستم گنهكار و على را دوست دارم

    الحمد لله الذي جعلنا من المتمسکين بولايته اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب