اي نور چشم من سخني هست گوش کن
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن
در راه عشق وسوسه ي اهرمن بسي ست
هش دار و گوش دل به پيام سروش کن
بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق
خواهي که زلف يار کشي ترک هوش کن
با دوستان مضايقه در عمر و مال نيست
صد جان فداي يار نصيحت نيوش کن
ساقي که جامت از مي صافي تهي مباد
چشم عنايتي به من درد نوش کن
سرمست در قباي زرافشان چو بگذري
يک بوسه نذر حافظ پشمينه پوش کن