به نام حضرت دوست.صداي پاهايش را ميشنوي؟دارد ميآيد!رجب را ميگويم
رسيد [گل]پشت درب ايستادهخانه دل را از غير « او » خالي كرده ايم؟درب را كه باز ميكني رودي ميبني به چه زيبايي و به چه عظمتميگويي:آه خداي من چرا خانه من درون اين رود قرار گرفته؟!تن را به رود ميسپاري دستهايت را به درونش ميبريمشتي و شايد عهم پيمانهاي و شايد هم جرعه از آن رود مينوشي
آنگاه که جرعه نوش « رجب » شديوفرياد بر آورسلام بر حسين (ع)..در پناه حضرت دوست