• وبلاگ : خزائن رحمت پروردگار
  • يادداشت : الگوي كامل انسانيت
  • نظرات : 4 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    شب سردي است و من افسرده
    راه دوري است و پايي خسته
    تيرگي هست و چراغي مرده
    ميکنم تنها، از جاده عبور
    دور ماندند زمن آدم ها
    سايه اي از سر ديوار گذشت
    غمي افزود مرا بر غمها
    فکر تاريکي و اين ويراني
    بي خبر آمد تا با دل من
    قصه ها ساز کند پنهاني
    نيست رنگي که بگويد با من
    اندکي صبر ، سحر نزديک است
    هر دم اين بانگ برآرم از دل
    واي ، اين شب چقدر تاريک است
    خنده اي کو به دل انگيزم؟
    قطره اي کو که به دريا ريزم؟
    صخره اي کو که بدان آويزم؟
    مثل اين است که شب نمناک است
    ديگران را غم هست به دل
    غم من ليک ، غمي غمناک است
    ×××××××××××××××××××
    اي جوينده مي داني چه عشقي با معشوق عاشقي است؟

    منتظر حضور گرمتان هستم