• وبلاگ : خزائن رحمت پروردگار
  • يادداشت : اي مهربانترين مهربانان !
  • نظرات : 1 خصوصي ، 15 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    السلام عليكِ يا زينب كبري، السلام عليكِ يا بنت رسول الله، السلام عليكِ يا بنت اميرالمومنين (سلام الله)

    اي فروغ تابنده کوثر! اي پرستار شهادت! تو بانوي فصاحتي و اعجاز. نطق آتشين تو قلب سنگي کوفيان را ذوب کرد، اشک از چشمان آنها به راه انداخت و به سينه هاي کويري شان گسيل داشت. تو فرزند کوثري! تو جرعه ناب کوثري! نامت هميشه درس آموز عزت و يادت هماره الهام بخش شرف و مردانگي باد.

    آنگاه كه خورشيد سر بر دوش كوه مي نهد و مي آرامد، برگ هاي سبز بر روي هم مي لغزند و در سكوتي سبز لبخند مي زنند و چشمه اي آرام و بي صدا، آهسته مي جوشد، او، همان سپيده صبح، همان طليعه آبي، با قامتي استوار، با عزمي راسخ و با روحي عظيم، تمام كوچه هاي پر پيچ و خم شب را، در مي نوردد و گاه، تجديد حيات پدري و التيام زخم كهنه عشقي و ترميم دل شكسته مهربان مادري است كه هميشه در آسمان زندگي اش مي درخشد.

    از تبار بزرگ زن تاريخ است. انگار كه آگاه به تمام غصه هاي زمين است. پشت پنجره هايي كه رو به غروبند، هر سحر، در طلوع نگاه آذر گونه ي خورشيد؛ نسرين را آرام، هجا مي كند، با خطبه اي از عشق. و ترنمي كه در صدايش موج مي زند، تمام غصه هاي سنگين از بار غم را مي شكند و صداي گامهايش، كه در پناه نگاه مهتابي ماه، به گوش باغ مي رسد، تو را و انديشه ات را مي برد به ابدي ترين صفحه تاريخ، به برگ عشق و خون به نام زينب (س). او كه در هر برهوتي خونين، اشك مي بارد، آه مي سرايد و با طنين شيوا و حزين صحبتش، زمين و زمان را بر هر آنچه كه بر برادر گذشته، زنده نگاه ميدارد. بر پيكره شب هايي كه از كسالت گنگند، ناله اي از پيچك خميده به ديوار بر مي خيزد. لبخند است. و او، نبض زمان را مي گيرد و مي بيند، كه در ميلاد سرورش چه با شتاب مي تپد. و خداي را مي ستاييم، چون تو را براي زمين آفريد.

    زينب، تو، از كجاوه ي بلند ماه، والاتري و از ترجمه ي عميق عشق، برتر. با كدامين لغزش قلم مي توان تفسيرت كرد. اي بلنداي نوراني. و ما غرق در دردهايي كه هميشه مي سوزاندمان، تو را در لحظه هايمان مي كاويم.

    اي هميشه نام تو بر جهان تابان، صداي زنگ كاروان توست، كه مي لرزاندمان. دست به استغاثه برداشته ايم و مي شنويم، صداي گام هاي خودماني تري را كه از روحمان، به خودمان، آشناتر است.

    و پرستار همان ترجمه عشق، هجاي نور و تنديس الفت و انس. كه روحي پر ستاره دارد و دلي سر ريز از باران ستاره. هميشه با غربت و غريبي ناآشناست، چون هميشه زينب (س) را دارد. و تو، هميشه بر پلكاني از نور، در فراسوي افق، پرستار را نظاره مي كني. تا ابد. تا آنجا كه هميشه نور است و روشني.

    اي فروغ تابنده کوثر! اي پرستار شهادت! تو بانوي فصاحتي و اعجاز. نطق آتشين تو قلب سنگي کوفيان را ذوب کرد، اشک از چشمان آنها به راه انداخت و به سينه هاي کويري شان گسيل داشت. تو فرزند کوثري! تو جرعه ناب کوثري! نامت هميشه درس آموز عزت و يادت هماره الهام بخش شرف و مردانگي باد.