هرچند پير و خسته دل و ناتوان شدم
هرگه که ميل روي تو کردم جوان شدم
شکر خدا که هرچه طلب کردم از خدا
بر منتهاي همت خود کامران شدم
اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود
در مکتب غم تو چنين نکته دان شدم
قسمت حوالتم به خرابات مي کند
هرچند کاين چنين و آن چنان شدم
آن روز بر دلم در معني گشوده شد
کز ساکنان درگه پير مغان شدم
از آن زمان که فتنه چشمت به من رسيد
ايمن ز شر فتنهء آخر زمان شدم