همچنانکه سياهي شب بر اسمان سايه مي افکند روشناي روز نيز به پايان مي رسد دورترها تاريکي ماه همه جا را احاطه مي کند ارواح کثافت مي گريند در درد خود صداي نجواي عده اي فرياد مي زنند و منتظرند تا شياطين ببخشايند گناهانشان را و قلب سياه فرشتگان را از سينه شان به بيرون مي اورند صداي گريه را در قصر تاريکي بشنو روحانيان تقاضاي کمک مي کنند و شيطان خلق مي کند و ازاد مي کند فرزندان خود را در شب بي پايان